قماش ریز را گویند که از دم مقراض استادان خیاط و پوستین دوز بدست آید. قماش ریزه بود. (فرهنگ اسدی) ، چیزی که از دم تیشۀ درودگران بریزد. (برهان قاطع) (آنندراج) ، آشغال. رجوع به خاشه شود
قماش ریز را گویند که از دم مقراض استادان خیاط و پوستین دوز بدست آید. قماش ریزه بود. (فرهنگ اسدی) ، چیزی که از دم تیشۀ درودگران بریزد. (برهان قاطع) (آنندراج) ، آشغال. رجوع به خاشه شود
حکایت صوت جامۀ آهاردار گاه رفتن یا جنبیدن صاحب آن و امثال آن. بانگ جامۀ نو و بانگ کاغذو جز آن. خشت خشت. (یادداشت بخط مؤلف) : از آنسو خشخش مخفی ازینسو شق شق مدفون شنو این رمز از قاری سؤال است آن جواب است این. نظام قاری. آواز رفتن مار در سقف یا میان کزل و کاه. (یادداشت بخط مؤلف) : و خشخش رفتن او (افعی) همچون خشخش درختان بود که باد بر وی بزد. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی)
حکایت صوت جامۀ آهاردار گاه رفتن یا جنبیدن صاحب آن و امثال آن. بانگ جامۀ نو و بانگ کاغذو جز آن. خشت خشت. (یادداشت بخط مؤلف) : از آنسو خشخش مخفی ازینسو شق شق مدفون شنو این رمز از قاری سؤال است آن جواب است این. نظام قاری. آواز رفتن مار در سقف یا میان کزل و کاه. (یادداشت بخط مؤلف) : و خشخش رفتن او (افعی) همچون خشخش درختان بود که باد بر وی بزد. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی)