جدول جو
جدول جو

معنی خاش خش - جستجوی لغت در جدول جو

خاش خش
(خَ)
این لغت از توابع است و معنی آن خاش ریزه باشد. (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خش خشه
تصویر خش خشه
خش خش، صدای حرکت خفیف دو چیز بر روی یکدیگر مانند کاغذ، برگ خشک و پارچۀ آهاردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
خوش اخلاق، دارای اخلاق نیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش خوش
تصویر خوش خوش
کنایه از از روی خوشی
کم کم، به تدریج و تأنّی، متدرّج، رفته رفته، اندک اندک، خوش خوشک، کم کم، پلّه پلّه، جسته جسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خش خش
تصویر خش خش
صدای حرکت خفیف دو چیز بر روی یکدیگر مانند کاغذ، برگ خشک و پارچۀ آهاردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش خط
تصویر خوش خط
ویژگی کسی که خط زیبا و نیکو دارد و خط را خوب می نویسد، خوش نویس، نوشته شده با خطی واضح و خوانا مثلاً تکالیف خوش خط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک کش
تصویر خاک کش
تخته ای که کشاورزان با آن زمین شیارکرده را هموار می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(شُ خَ)
قماش ریز را گویند که از دم مقراض استادان خیاط و پوستین دوز بدست آید. قماش ریزه بود. (فرهنگ اسدی) ، چیزی که از دم تیشۀ درودگران بریزد. (برهان قاطع) (آنندراج) ، آشغال. رجوع به خاشه شود
لغت نامه دهخدا
(خِ خِ)
حکایت صوت جامۀ آهاردار گاه رفتن یا جنبیدن صاحب آن و امثال آن. بانگ جامۀ نو و بانگ کاغذو جز آن. خشت خشت. (یادداشت بخط مؤلف) :
از آنسو خشخش مخفی ازینسو شق شق مدفون
شنو این رمز از قاری سؤال است آن جواب است این.
نظام قاری.
آواز رفتن مار در سقف یا میان کزل و کاه. (یادداشت بخط مؤلف) : و خشخش رفتن او (افعی) همچون خشخش درختان بود که باد بر وی بزد. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاک کش
تصویر خاک کش
تخته ای که کشاورزان با آن زمین را شیار می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش خط
تصویر خوش خط
آنکه خط خوب دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش خوش
تصویر خوش خوش
رفته رفته، آهسته آهسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خش خش
تصویر خش خش
صدای کاغذ و پارچه آهاردار
فرهنگ لغت هوشیار
پارازیت، نوفه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
Benignly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
de manière bénigne
دیکشنری فارسی به فرانسوی
صدایی که از لگدمال کردن برگهای خشک برخیزد، به خوبی، کاری را با خوشی به انجام رساندن
فرهنگ گویش مازندرانی
خوش خواب، کسی که بلافاصله پس از درازکشیدن به خواب عمیق فرو
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
nazikçe
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
상냥하게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
優しく
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
בעדינות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
सौम्यता से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
dengan ramah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
อย่างอ่อนโยน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
доброжелательно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
goedaardig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
benignamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
benignamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
benignamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
良性地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
łagodnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
лагідно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
gutmütig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوش خو
تصویر خوش خو
kwa upole
دیکشنری فارسی به سواحیلی